خب خب خب، الان یه هفته میشه حدودا که اومدم قارهی جدید،غرب آمریکا :))) هنوز خونهی خودم نرفتم و گوشی و سیم کارد هم ندارم فعلا. فردا هم کلاسا رسما شروع میشه. از شهر بخوام بگم که خب خیلی قشنگه و بعضی وقتا اینقدر قشنگه که باورم نمیشه چیزی که دارم میبینیم واقعی ه. میخوام هدفمو بذارم اینکه فقط عین خر درس بخونم و ربانمو قوی کنم. همین دوتا. به اینا برسم خودش کلی کاره. دیگه امید که بهترین خودم بشم. فعلا خبر خاصی نیست جز جدید بودم محیط بریم ببینیم در دفتر روزگار چه برایمان رقم خورده :))))
خدایا به امیدت
من به آنچه که پیش رومه با اعجاز مینگرم.
دیروز نمره ی آخرین درس ارشدم ثبت شد و معدلم میشه 15.94. با این معدل و معدل کارشناسیم باید قید کار علمی تو ایرانو بزنم. احتمالا حتی خاتم هم نگیردم. دیگه حوصله ندارم بیش از این بگم که این چند روزه چی شده، جز اینکه <<باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد!.>>
الهی به امید تو
یه شب که آسمون از غم سیه روز و پریشون ه
یه شب که چشمه آهسته توی سبزه میخونه
یه شب که مو به مو مست ه سر زلفت پریشون ه
شاید اشکی به یاد من بریزه از چشمونت
یه شب که تار گیسویت پیچد در تار گیتارم
شاید به گوش تو آید فریاد انتظارم
یه شب که آرزوهایم گیرد رنگ فراموشی
آن شب دور از تو میمیرم در دنیای خاموشی
خب دیروز به تنها چیزای لیستم که عمل کردم خوراکیها بود :))) حالا امروز میخوام جبران کم کاریمو بکنم و یه چیز دیگه هم به نظرم باید به خودم یادآوری کنم که من دیگه نمیترسم بلکه تنبلی میکنم. لذا خوبه که حواسم به این قضیه هم باشه حالا بریم برا امروز. از نکات خوب امرور اینه که صبح نسبتا زود پا شدم. 7 بیدار شدم و هشت اومدم بیرون از تخت.
10:45-1:45 : 14 صفحه فصل سرمایهگذاری رومر.
1:45-2: حاضر شم.
2-5: برم گودویل کپتال هیل و برگردم.
5-5:30: ناهار بخورم.
5:30-8:30 : 14 صفحه خرد بخونم.
8:30-10:30: فیلم ببینم.
10:30-11:30 : تمرین زبان .
12 :لالا
من به آنچه که پیش روم ه با اعجاز مینگرم :*
والا عرض شود به خدمت که دیروز خوب بود. به حدود 80 درصد لیست دیروز رسیدم و خب آخر روز هم سر فیلم خوابم گرفت :))) صبح ولی دیر پا شدم عوضش اما یه صبونه ی مشتی زدم ،میخوام این برنامه ی اسموتی خوردن رو اجرا کنم ببینم چی میشه. حالا ادامه ی امروز رو داشته باشیم و مثل دیروز مینویسم که میخوام چی کار کنم.
هرکاری یه ددلاینی داره و اکه تا ددلاینش تموم شد که شد اگه نشد برا بعدا.
غذا که پختم 15 دقیقه وامیستم و بعد می خورمش.
به غذای داغ در حال پخت نوک نمیزنم.
از روی استرس چیزی نمیخورم.
دو و نیم تا 5 4 صفحه از رو رومر اینوستمنت میخونم.
5 تا 6 غذا میپزم.
6 تا 6:30 غذا می خورم با الافی کنارش.
6:30 تا 9 هفت صفحه خرد میخونم.
9 تا 9:45 میرم حموم و کارای بعدش.
9:45 تا 10:45 یه سوال کلان دیروز رو حل میکنم.
10:45 تا 11:45 تمرین انگلیسی میکنم.
12 هم تو تخت و لالا.
ببینیم چی میشه.
خدایا به امید تو.
من به آنچه که پیش رومه با اعجاز مینگرم.
تصمیم گرفتم امروز رو سعی کنم فقط امروز رو اونجوری زندگی کنم که دلم میخواسته همیشه. سعی کنم در ایدهآل ترین حالت ممکن زندگی کنم حالا اومدم اینجا بنویسم که این روز ایدهآل چه شکلی ه. قبلش اینو بگم که فهمیدم این که الان کاری نمیکنم دیگه ترس از شکست نیست و واقعا تنبلی ه. قشنگ حس میکنم اون جایی ام که میتونم زندگیمو عوض کنم و سخت ه. جایی که احتمالا بقیه این کارو نمیکنن اما من میخوام که این کارو بکنم. احتمالا سخت ه. چون باید که خودم و سبک زندگیمو عوض کنم و به اصطلاح از تعادل فعلی درآم. خب حالا بیست دقیقه تا یازده و ربع زمان دارم که این نوشته رو تموم کنم.
حالا سیک زندگی قشنگ و سخت امروزمون چجوری ه؟
هرکاری یه ددلاینی داره، اگه تا ددلاین تموم شد که شد اگه نشد فردا.
از روی استرس و بیکاری چیزی نمیخورم.
تلگرام و اینستا و فیس بوک تو اتوبوس و در حال حمل و نقل چک میشن وگرنه چک نمیشن. مگه اینکه نیاز فوری باشه.
شاید با مهسا یه اسکایپی بکنم در حد نهایتا یه ربع.
ساعت دوازده شب تو تختم میرم و نه قبلش. حتی دراز هم نمیکشم قبلش چه روی تختم چه کنار شوفاژ.
یک ساعت وقت دارم که ناهار درست کنم و فکر کنم که می خوام براش چی کارکنم.
بعد از آماده سازی غذا یه ربع صبر میکنم و بعد میخورمش.
اپلیکیشن آی ام اف رو تموم میکنم تو نیم ساعت.
ساعت سه پا میشم حاضر شم و سه و ربع از خونه راه میافتم که برم لامپ رو از خانومه بگیرم و برگردم.
ساعت یازده تا دوازده شب یک ساعت تمرین اسپیکینگ میکنم با فیلم امیزینگ میس میزل با اینکه اصلا سریاله رو دوست ندارم.
سه صفحه کلان ترم دیگه رو میخونم تو دو ساعت و نیم تا دو و ربع.
دو و ربع تا سه خرد میخونم 5 صفحه حداقل.
وقتی درس میخونم آهنگ گوش نمیدم.
وقتی از پیش لامپی ه برگشتم گرسنه ام قطعا. به جز نصف یه دونه از اون نون انگلیسی ها چیزی نمیخورم تا غذام حاضر شه.
غذامو داغ داغ نوک نمیزنم.
تو راه که دارم میرم پیش لامپی ه اون ویدیوی تاک دیروز استنفورد رو میبینم.
بعد ناهارم یه سوال کلان از مدل شاپیرو استیگلیتز حل میکنم. به مدت یه ساعت.
بعدش هم به مدت یه ساعت یه سوال تعادل عمومی خرد حل می کنم. یه ربع میگردم دنبال سوال.
بعدش هم به مدت یه ساعت متنهای اون کورس انلاین پول رو میخونم.
بعدش هم یه فیلم می بینم به عنوان جایزه تا ساعت یازده :)))))
درباره این سایت